English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
normality U حالت عادی
crossed controls U بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
routinize U عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
the i U [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
hypermnesia U ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
landscape carpet U فرش دور نما [فرش چشم انداز] [عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
foreground U سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
vitrifying U تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog U سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor U وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
print U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify U از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternated U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest U حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism U حالت عوام یا مردم پست حالت توده
plasticity U حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive U حالت مالکیت حالت مضاف الیه
till now U تا حالا
not yet <adv.> U نه تا حالا
seeing that U حالا که
now U حالا
forth U از حالا
from now on <adv.> U از حالا به بعد
even now U حالا حتی
henceforth <adv.> U از حالا به بعد
henceforward <adv.> U از حالا به بعد
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
just <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
Right now . U همین الان ( حالا)
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
simply <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
My turn! U حالا نوبت منه!
uart U قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
It's all over now! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's the end of that! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
spectralness U حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness U حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality U حالت طیفی حالت شبحی
cold forming U حالت دهی در حالت سرد
marginal case U حالت نهائی حالت حدی
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
There has as yet been no confirmation. U تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
That's (just) the way it [life] goes. U زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
He is like that. U او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
So that is what it is ! So I see! U آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
crude U حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
The party is over! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength U استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
routine U عادی
gen U عادی
regulars U عادی
run-of-the-mill U عادی
uncritical U عادی
wonted U عادی
uncritically U عادی
run of the mill U عادی
unexceptional U عادی
normal U عادی
regular U عادی
groovy U عادی
naked U عادی
habitual U عادی
ordinary U عادی
routines U عادی
privates U عادی
routinely U عادی
common U عادی
commoners U عادی
customary U عادی
commonest U عادی
private U عادی
nominal price U قیمت عادی
normal U عادی معمولی
anomalous U غیر عادی
usual U عادی مرسوم
average revenue U قیمت عادی
preternatural U غیر عادی
normal price U قیمت عادی
normal maintenance U محافظت عادی
deed under private U سند عادی
rife U فراوان عادی
normal good U کالای عادی
the common run of men U مردمان عادی
normal form U صورت عادی
the inevitable U چیزهای عادی
normal exit U درروی عادی
nonsingular matrix U ماتریس عادی
abnormous U غیر عادی
matter of course U چیز عادی
matten of course U جیز عادی
common stocks U سهام عادی
ordinary shares U سهام عادی
common whipping U بست عادی
consuetudinary U عادی معمول
deed under private signature U سند عادی
eupnoea U تنفس عادی
private document U سند عادی
deed under private seal U سند عادی
nutcase U غیر عادی
common stock U سهام عادی
common foul U خطای عادی
common block U قرقره عادی
macro U بطورغیر عادی
in the course of nature U بطریق عادی
in the a way U بطریق عادی
unwashed U جزومردم عادی
normalization U عادی شدن
average conditions U شرایط عادی
habitualness U عادی بودن
habitual way of doing anything U راه عادی
general creditor U طلبکار عادی
nutcases U غیر عادی
eccentrics U غیر عادی
routinely U امر عادی
ruck U مردم عادی
commons U مردم عادی
oneself U در حال عادی
unwonted U غیر عادی
inevitability U امر عادی
normally U بطور عادی
customarily U بطور عادی
procedure message U پیام عادی
rucks U مردم عادی
workaday U معمولی عادی
routines U کار عادی
routine U طریقه عادی
routines U طریقه عادی
routine U کار عادی
routinely U کار عادی
routinely U طریقه عادی
routine U امر عادی
routines U امر عادی
private decument U عقد عادی
private decument U سند عادی
natural U دیوانه عادی
wear and tear U فرسودگی عادی
queerest U غیر عادی
queerer U غیر عادی
queer U غیر عادی
one's self U در حال عادی
normal voltage U ولتاژ عادی
normal termination U پایان عادی
normal range U محدوده عادی
normal profit U سود عادی
onery U عادی معمولی
routine message U پیام عادی
regular price U قیمت عادی
naturals U دیوانه عادی
overage U سن عادی را گذرانده
ornery U عادی معمولی
ornary U عادی معمولی
ordinary shareholder U سهامدار عادی
normality U عادی بودن
ordinary share U سهام عادی
ordinary passport U پاسپورت عادی
ordinary income U درامد عادی
supernormal U فوق عادی
uncommon U غیر عادی
abnormal U غیر عادی
commonly U بطور عادی
norm U روش عادی
addict U عادی کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com